:: موضوعات مرتبط: +آموزشی , +علمی , +کمدی , +مذهبی , -دیگر , +تکنولوژی , , :: برچسبها: قرآن , نهج البلاغه , صحیفه سجادیه , زندگی و سیره معصومین حدیث , مقالات دینی و اخلاقی نگارخانه , پايگاه اطلاع رساني , مراجع عظام مردان آسمانی رمضان , ازدواج و خانواده , کودک نوجوان و جوان , زندگی , بانوی شرقی , آسیبها , هنر درخانه , سبد فرهنگی خانواده , نجوم , زمین شناسی , زیست شناسی , فیزیک , شیمی , ریاض , :: بازدید از این مطلب : 1440 نوشته شده توسط : حسین نقنه
این نرم افزار شامل: متن کامل پیامها و بیانات مقام معظم رهبری از سال 68 تا خرداد 84 با امکان جستجو و چاپ متن کامل اجوبه الاستفتائات ( 2 جلد) با امکان جستجو و چاپ متن کامل کتاب پرسش ها و پاسخها ( جلد 8 و 15) درباره حکومت دینی و ولایت فقیه از سری منشورات مرکز فرهنگی نهاد با امکان جستجو و چاپ متن کامل کتاب پرسمان ( مجموع 182 پرسش و پاسخ دانشگاهیان با مقام معظم رهبری) با امکان جستجو و چاپ 559 تراکت کلمات قصار رهبری در 100 موضوع با امکان جستجو و چاپ به صورت تراکت 6 قطعه فیلم، 170 سخنرانی با بیش از 300 عکس از مقام معظم رهبری معرفی آثار و تالیفات معظم له به همراه نگاهی اجمالی به زندگی ایشان برای دانلود قسمت اول اینجارا کلیک کنید. برای دانلود قسمت دوم اینجا را کلیک کنید. برای دانلود قسمت سوم اینجا را کلیک کنید. برای دانلود قسمت چهارم اینجا را کلیک کنید. برای دانلود قسمت پنجم اینجا را کلیک کنید. برای دانلود قسمت ششم اینجا را کلیک کنید. *راهنمای استفاده: - بعد از دانلود کامل فایل ها، قسمت اول را اجرا و برنامه را از حالت فشرده خارج کنید. (رمز فایل : www.yasinmedia.com ) - جهت اجرای برنامه در کامپیوتر نرم افزار [Virtual CloneDrive- با حجم 1 مگابایت] را نصب کنید - بعد از نصب این برنامه یک درایو مجازی در ویندوز شما ساخته خواهد شد به نام Virtual CloneDrive (که از قسمت My Computer ویندوز قابل دسترسی میباشد)
:: موضوعات مرتبط: +مذهبی , +دانلود , -دیگر , , :: بازدید از این مطلب : 632 نوشته شده توسط : حسین نقنه
:: موضوعات مرتبط: +مذهبی , , :: بازدید از این مطلب : 531 نوشته شده توسط : حسین نقنه
منبع: تحف العقول، حسن شعبه حرانی، به تصحیح علی اكبر غفاری
منبع: سخنان معصومین(ع)، اثر شهید اول، ترجمه علی كاظمی
:: موضوعات مرتبط: +مذهبی , , :: بازدید از این مطلب : 500 نوشته شده توسط : حسین نقنه
گفته اند: كه مردى درخت خرمائى داشت ، كه شاخه اش در خانه شخص فقیر و عیالمندى بود، و صاحب نخل مى آمد و از درخت خود بالا مى رفت تا خرما بچیند و چه بسا خرمائى از درخت مى افتاد، و بچه هاى آن فقیر بر مى داشتند و مى خوردند، و صاحب نخل از درخت مى آمد پایین تا خرما را از دست بچه ها بگیرد، و اگر خرما را در دهان یكى از بچه ها مى دید، انگشتش را داخل دهان آن بچه مى كرد، تا خرما را از دهان او بگیرد، آن مرد فقیر هم به پیامبر صلى الله علیه و آله شكایت كرد، و حضرت را از آنچه كه صاحب نخل مى كرده خبر داد. منبع: مجمع البیان :: موضوعات مرتبط: +مذهبی , , :: بازدید از این مطلب : 630 نوشته شده توسط : حسین نقنه
«مؤمن بین دو منزل خوف و رجاء» عمر بن یزید می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: از شما شنیدم كه می فرمودید: همه شیعیان ما در بهشت خواهند بود! فرمود: آری به خدا قسم همه در بهشت اند گفتم: فدایت شوم، گناهان، بزرگ و بسیارند، فرمود: اما در قیامت همه شما به شفاعت پیامبر فرمان برده شده یا وصی پیامبر، در بهشت خواهید بود ولی به خدا قسم، من بر شما از برزخ نگرانم! گفتم: برزخ چیست؟ فرمود: قبر است، از هنگامی كه می میرید تا روز قیامت، عالم برزخ است. البته طبق دستور خود ائمه علیهم السلام انسانهای مؤمن باید بین دو منزل خوف و رجاء بسر ببرند.هم امیدوار به شفاعت و كمك آن بزرگواران به اذن الله، باشند و این باعث غرور مؤمنین نباید بشود. و از طرفی هم ترس و خوف از فشارهای قبر و حساب عالم قیامت و عذابهای دردناك آن داشته باشند، لذا دائماً باید در حالت خوف و امیدواری بسر ببرند. «نراقی برای تهیه افطاری در نجف، سر از بهشت برزخی در می آورد.» داستانی زیبایی از مرحوم آیت الله محمد نراقی رحمت الله نقل می كنند، او كه در علوم عقلیه و نقلیه سرآمد بود و در اخلاق و عرفان، استاد زبردست و در فقه و اصول و فلسفه و حتی علم ریاضی، زبانزد خاص و عام بود. این بزرگمرد عالم تشیع، كه در نجف در جوار عتبات عالیات و بارگاه ملكوتی علی بن ابی طالب علیه السلام، مشغول تعلیم و تعلم بود، در یك روز از ماه مبارك رمضان، همسرش از او در خواست می كند كه به بازار نجف برای خرید مواد غذایی برای تهیه افطاری بیرون برود،وی از منزل خارج می شود و پیش خود، تصمیم می گیرد كه تا غروب آفتاب ساعتی باقی مانده، به قبرستان وادی السلام برای زیارت اهل قبور برود. هنوز آفتاب غروب نكرده بود كه ایشان وارد قبرستان وادی السلام نجف شد و گوشه ای را انتخاب كرد و در آنجا كنار قبور مؤمنین نشست. چند دقیقه ای نگذشت كه از دور دید، تشییع جنازه ای است و عده قلیلی وارد قبرستان شدند و قبری را آماده كردند و جنازه میت را داخل قبر قرار دادند. از اینجا بقیه داستان را از زبان خود این بزرگوار پی می گیریم. ایشان می فرماید: تعداد تشییع كنندگان، انگشت شمار بودند بعد از آنكه میت را داخل قبر نهادند، نزد بنده آمدند و از من چنین خواستند: كه ما برای رضای حق، این میت را تجهیز كردیم و قبر را هم آماده كردیم و او را در داخل قبر قرار داده ایم، ولی بخاطر كار مهمی كه داریم باید هر چه زودتر به شهر برگردیم، لطفاً جنابعالی اعمال باقی مانده را انجام دهید. منهم قبول كردم و از برخاستم و داخل آن قبر شدم، تا میت را روی پهلوی راست بسمت قبله بخوابانم و صورتش را روی خاك بگذارم. همینكه مشغول بودم، احساس كردم قبر وسیعتر شد و دریچه از آن به سوی من باز شد، وقتی چشمم به دریچه افتاد باغی بزرگی را از دور مشاهده كردم به خود جرأت دادم كه داخل آن باغ شوم، وقتی وارد آن باغ سر سبز شدم از دور قصری بسیار مجلل و زیبا دیدم كه نظرم را به خود جلب كرد، بخودم گفتم میروم تا خقیقت امر بر من روشن گردد. به قصر نزدیك شدم، از پله های زیبای آن بالا رفتم و داخل یك سالن بسیار بزرگی شدم كه جمعیت زیادی در آن نشسته بودند با اطمینان كامل وارد شدم و سلام كردم و در همان پایین مجلس نشستم، در بالای مجلس كسی نشسته بود كه به سوالات مردم پاسخ می داد. هر كدام از اهل مجلس از دنیایشان و بازماندگان خود می پرسیدند و او هم اخبار زندگی آنها را برایشان بازگو می كرد. یك وقت صحنه عجیبی نظرم را به خود معطوف داشت، به اینكه ماری از در وارد شد و مستقیم بسوی همان شخصی كه به سوالات جواب می داد رفت و نیشی به صورتش زد و برگشت، صورتش سرخ و سیاه شد و سپس بحالت اول خود برگشت. باز دوباره سوالات را جواب می داد تا اینكه مار برای بار دوم وارد شد و به صورتش نیش زد و صورتش تغییر كرد، سپس مار از مجلس خارج شد. من به خود جرات دادم كه سوال كنم كه اینجا كجاست؟ گفتم آقا ببخشید، اولاً شما كی هستید؟ ثانیاً این آقایان و خانمها كه در اینجا نشسته اند چه كسانی هستند؟ ثالثاً چرا این مار هر چند لحظه یك بار به شما نیش میزند؟ آن شخص كه بالای مجلس نشسته بود، جواب داد به اینكه آیا شما مرا نمی شناسی؟ گفتم خیر. گفت : من همان میتی هستم كه الان با دست خود مرا دفن كردی، و اینجا خانه برزخی من است و این قصر و باغ پر از میوه از برای من آماده شده است. و شما الان در منزل بهشت برزخی من میهمان شده اید. و اما این جمعیتی كه می بینی از فامیلها و قربای من هستند كه قبل از من فوت شده اند و منتظر من بودند و الان از وضعیت بازماندگان خود سوال می كنند و من آنها را از اخبار دنیا آگاه می سازم. و اما این مار كه به صورت من نیش میزند. بخاطر اینست كه من یك روز از منزل بیرون آمدم و در كوچه ما یك كوچه بقالی داشت كه ملاحظه كردم بقال با با یك مشتری بحث و جدل می كند. منهم دخالت كردم متوجه شدم كه اختلاف مالی آنان پنجاه دینار كه برابر یك شاهی بود می باشد. من بدون آنكه به حق قضاوت صحیح كنم، گفتم: حالا شما از نصف حقت بگذر، به این صورت بدون اینكه رضایت طلبكار را جلب كنم به نزاع آندو خاتمه دادم حال بخاطر آن قضاوت بناحق، خداوند این مار را مامور كرد كه به صورتم نیش بزند و این عذاب تا صور اسرافیل و قیام از قبر و حاضر شدن در صحرای محشر ادامه دارد. سپس به یادم آمد كه من به همسرم قول دادم كه برایش افطاری تهیه كنم، لذا تصمیم گرفتم از آن مجلس خارج شوم. وقتی حركت كردم، آن آقا گفت: من مقداری برنج در یك كیسه كوچك برای تو و خانواده ات میدهم، كه از غذاهای بهشتی ما می باشد. از او خداحافظی نمودم و او هم مرا تا دم پله های قصر، بدرقه نمود. در حالی كه كیسه كوچك برنج را كه چند كیلو بیشتر نبود، در دست داشتم، از همان راهی كه وارد باغ شدم، بیرون رفتم، وسر از همان قبر درآوردم، در حالیكه آن میت بهمان حالت سابق باقی بود و كسی لحدهای قبر را نگذاشت. به صورت میت دقت كردم، كاملاً همان بود كه در رأس آن مجلس به سؤالات جواب می داد. وقتی وارد قبر شدم، آن دریچه بر من بسته شد و متوجه شدم كه من وارد عالم برزخ شدم و این خود توفیق بزرگی برای من بود. سپس لحدها را روی قبر گذاشتم و خاك روی قبر ریختم. پس از خاتمه كار، كیسه كوچك برنج را برداشتم و به مزل آمدم، به عیالم گفتم از این برنج، افطاری درست كن. وقتی برنج طبخ شد، بوی خوش و معطری فضای منزل را پیچید، كه با هیچ بوی عطری، قابل قیاس نبود. از آن پس هر چه از برنج استفاده می كردیم، هرگز چیزی از آن نقصان پیدا نمی كرد و به خانواده ام سفارش كردم كه هرگز این داستان را برای احدی نقل نكند ولی همه همسایه ها متوجه بوی خوش این طعام شدند. در یك روز كه من در منزل نبودم، یكی از اقربا وارد شد و از همسرم با اصرار تمام خواست كه آقا این برنج را از كدام مغازه تهیه كرد، همسرم قضیه را برای او نقل كرد و از آن پس برنج، كم كم با استفاده كه می شد به اتمام رسید. منبع: كتاب عالم برزخ یا بیداری پس از مرگ مؤلف:مهدی احمدی :: موضوعات مرتبط: +مذهبی , , :: بازدید از این مطلب : 536 |
موضوعات آرشیو مطالب آخرین مطالب صفحات پیوند های روزانه مطالب تصادفی مطالب پربازدید چت باکس
تبادل لینک هوشمند پشتیبانی LoxBlog.Com |
متن دلخواه شما
|
|